این نوشتار با اشارهای گذرا به محدودیتها و نواقص فلسفی و انسانشناسانه مضمر در مکاتب مختلف روانشناسی جدید، از معقولیت شکلگیری روانشناسیهای بومی و مبتنی بر رویکردهایی که در پی رفع کاستیهای روانشناسی جدید است، دفاع مینماید. نویسندگان مقاله با اشاره به شقوق و قرائتهای مختلف روانشناسی اسلامی و بررسی دشواریهای نظری و روششناختی مشهورترین تلقیهای موجود در این باره، مبتنی بر نظریهای که «هویت عنوانی» علوم را صرفاً مبتنی بر موضوع و روش آنها میداند، به جای تأکید بر تأسیس «روانشناسی اسلامی»، از وقوع، بسط و توسعه نوعی «روانشناسی با رویکرد اسلامی» دفاع مینمایند. روانشناسی با رویکرد اسلامی، در عین حال که موضوع و روشهای تجربی معمول در روانشناسی جدید را به رسمیت میشناسد، مبتنی بر پیشفرضهای فلسفی و انسانشناسانه خود، فرضیات و موضوعات پژوهشی خاصی را متناسب با رویکردها و نگرشهای متعاطیان آن برمیگزیند، اما در راستیآزمایی فرضیات و بررسی موضوعات پژوهشی، همچنان از روشهای تجربی معمول در روانشناسی جدید بهره میجوید و از این حیث، صرفاً به عنوان یکی از رویکردهای روانشناسی علمی به مبادی الهامبخش و غایات معنابخش خاص خود اتکا دارد.